جدول جو
جدول جو

معنی دار قرار - جستجوی لغت در جدول جو

دار قرار
سرای آرامش، جهان جاوید، آخرت، کنایه از بهشت، جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود، نعیم، سرای جاوید، باغ بهشت، باغ خلد، فردوس اعلا، قدس، دارالسّرور، مینو، خلد، سبزباغ، جنّت، دارالخلد، دارالقرار، گشتا، اعلا علّیین، رضوان، فردوس، باغ ارم، خلدستان، دارالسّلام، علّیین، دارالنّعیم
تصویری از دار قرار
تصویر دار قرار
فرهنگ فارسی عمید
دار قرار
(رِ قَ)
آن جهان آخرت. رجوع به دارالقرار شود
لغت نامه دهخدا
دار قرار
آن جهان، آخرت
تصویری از دار قرار
تصویر دار قرار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دارالقرار
تصویر دارالقرار
سرای آرامش، جهان جاوید، آخرت، کنایه از بهشت، جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود، دارالسّرور، نعیم، باغ ارم، دار قرار، قدس، سرای جاوید، دارالنّعیم، سبزباغ، جنّت، خلد، گشتا، فردوس، خلدستان، دارالخلد، فردوس اعلا، مینو، رضوان، دارالسّلام، علّیین، باغ خلد، باغ بهشت، اعلا علّیین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دار غرور
تصویر دار غرور
کنایه از سرای خودخواهی و خودبینی، دنیا، برای مثال دور باد از خجسته مجلس تو / نکبت دهر پیر و دار غرور (سوزنی - ۲۰۸)
فرهنگ فارسی عمید
(رِ غُ)
سرای خودخواهی و خودبینی، کنایت از دنیا:
بشادی جهان دل را مکن شاد
که آن دار غرور آمد ز بنیاد.
ناصرخسرو.
دورباد از خجسته مجلس تو
نکبت دهر پیر و دار غرور.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(رُ قُ)
جایی است در کوفه منسوب به قمامه دختر حارث بن هانی کندی. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غِ قَصْ صا)
داغ گازر. داغ گازران:
هر فرش سقلاطون که مه، صباغ او بودی سه مه
از آتش گردون سیه چون داغ قصار آمده.
خاقانی.
ازآن گلیم که بر سنگ طور شست کلیم
نرفت نقطه از آن زآنکه داغ قصار است.
میرخسرو.
رجوع به داغ گازر شود
لغت نامه دهخدا
(رِ سُ)
بهشت. رجوع به دارالسرور شود
لغت نامه دهخدا
(کِ / کُ)
نام یکی از دهات نمارستاق نور در مازندران. (مازندران و استرآباد رابینو ترجمه وحید مازندرانی ص 149)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دارالقرار
تصویر دارالقرار
سرای آرامش جهان دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دار القرار
تصویر دار القرار
جهان جاوید عالم آخرت جهان دیگر (ماخوذ از آیه 40 (المومن) : (وان الاخره هی دارالقرار)، نام یکی از بهشنهای هشتگانه: (چهار سال شد که عصا القرار در این دار القرار... . انداخته ام و این آستان را که علی الحقیقه آشیان امانست. . ماوای خود ساخته)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارالقرار
تصویر دارالقرار
((~. قَ))
جای آسایش و راحت، نام یکی از بهشت های هشتگانه
فرهنگ فارسی معین
پرنده ای شکاری
فرهنگ گویش مازندرانی
بلند بالا و بی قواره
فرهنگ گویش مازندرانی
خیار درختی
فرهنگ گویش مازندرانی
قرض روی قرض، این پا و اون پا، بی قراری، بی تابی
فرهنگ گویش مازندرانی
در محیطی کوچک دور زدن و متوقف شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان ناتل کنار چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
حمل تنه های درخت به وسیله ی نفرات زیاد، از توابع دهستان خرم آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
لفظی که با بیان آن، ترتیب آغاز بازی بازیکنان مشخص می گردید
فرهنگ گویش مازندرانی